به گزارش زنان بیدار ، در این یادداشت آمده است:
پدیده فرهنگ شهرت، در همه جای جهان وجود دارد و اتفاقا یک سری ویژگی های مشترک نیز دارد که در کتاب های مختلف غیر فارسی زبان به آن پرداخته شده است. اما به نظر می رسد در ایران سلبریتیها ویژگیهایی دارند که آنها را از سایر نمونه های جهانی متمایز می کند. با این وجود از بررسی منابع موجود و همچنین اظهار نظرهای متخصصان به این نتیجه میرسیم که آثار علمی و به طور کلی فعالیتهای پژوهشی در رابطه با این موضوع بسیار کم و انگشت شمار است. از سوی دیگر میتوان گفت پیشینه مطالعه درباره فرهنگ شهرت در ایران به کمتر از یک دهه باز میگردد و همینطور کتابهای خیلی کمی عرضه شده است تا فرهنگ شهرت در ایران را مورد نقد و بررسی قرار گیرد. یکی از این معدود آثار، کتاب «میدان شهرت در ایران» نوشته احسان شاه قاسمی پژوهشگر و جامعهشناس ایرانی است که در دل کلان پروژه مطالعات شهرت و رسانه های اجتماعی به همت پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی در ابتدای سال ۱۴۰۲ خورشیدی منتشر و روانه بازار شده است.
شاه قاسمی در این کتاب، شهرت را به عنوان یک پدیده اجتماعی و فرهنگی بررسی میکند. او نشان میدهد که شهرت در ایران، پدیدهای جدید و مدرن نیست، بلکه ریشههای تاریخی و فرهنگی دارد ولی در عصر حاضر نیز، یک سری دلایلی زمینه شکل گیری «فرهنگ شهرت» را فراهم آورده اند. او به تاریخچه شهرت در ایران به شکلی جامع و عمیق میپردازد و به نقل از منابع، ستاره سالاری را زاییده سیاستهای دهه ۱۳۳۰ در ایران ذکر میکند. یعنی زمانی که تبلیغات در ایران اوج گرفت. وی این دهه را عصر شعارهای تبلیغاتی هوشمندانه و آگهیهای مصور میداند. پس از آن در دهه ۱۳۴۰ همزمان با عمومیت یافتن سینما و روند صعودی آن درکنار عوامل دیگر، «سلبریتی پرستی» بیش از پیش گسترش یافت. موسیقی نیز در دهه ۵۰ سلبریتی بسیاری تولید کرد. لاکن با وقوع انقلاب اسلامی فرهنگ شهرت به معنای واقعی دچار سکته شد. حکومت جدید به شدت با سلبریتیهای پیشین برخورد کرد و مشکلات اقتصادی، جنگ و تغییرات سریع شرایط لازم را برای شکل گیری فرهنگ شهرت (پول و فراغت) تا حد زیادی از میان برد. با وجود این، زمینه فرهنگ شهرت در نیمه دوم دهه ۱۳۸۰ و به ویژه در دهه ۱۳۹۰ فراهم شد (شاه قاسمی،۲۴،۱۴۰۲). نویسنده علاوه بر این معتقد است، چه در ادوار تاریخی و چه در عصر حاضر شهرت در ایران، در حوزههای متنوعی مانند دین، سیاست، هنر و علم وجود داشته و دارد. نمونههای تاریخی شهرت در ایران باستان و یا در دوران اسلامی مانند پادشاهان، سرداران و قهرمانان ملی بودهاند و یا سلبریتیهای امروزی که به هنر و ورزش و سیاست مشغولاند.
عصر بی استعدادها
نویسنده در ادامه کتاب میخواهد نشان میدهد که شهرت در ایران، پدیدهای پیچیده و چندوجهی است که تحت تأثیر عواملی مانند اقتصاد، سیاست، فرهنگ و رسانه است و همچنین میتواند پیامدهای مثبت و منفی داشته باشد. وی یکی از پیامدهای منفی شهرت را در ایران را چرخش مفهومی واژه «استعداد» می داند، که البته خود استعداد چیزی عمدتا ادراکی است که بر سرآن میان رسانه ها و سلبریتی ها مذاکره صورت می گیرد. اما نویسنده بر این باور است که مفهوم استعداد نسبت به سالیان اخیر وزن کم تری یافته و عمدتا به کسی مستعد گفته می شود که عملکرد چندان ارزشمندی برای جامعه ندارد! وی به طور مثال می نویسد: کیفیت شهرت طبیعتا به آدم های خاص پیوند زده نشده است و یا از درون آن ها بر نمی آید، بلکه با فرآیندی برساخته می شود. (شاه قاسمی،۷۸،۱۴۰۲). اینگونه می توان پنداشت که در ایران مسیر سلبریتی شدن، یک مسیر اتفاقی یا برخواسته از توانمندی و یا حتی از روی نیک بختی نیست، بلکه یک مسیر خیلی آسان و قابل دسترس برای همگان است.
شهرت، همزاد رسانه
عامل مهم دیگری که پدیده سلبریتیسم در ایران را رقم زده و تشدید می کند، رسانه است که نویسنده به صورت مفصل در فصل سوم کتاب به آن می پردازد. وی معتقد است شهرت همزاد رسانه است و اگر رسانه نباشد، شهرت هم نیست! همچنین شبکه های اجتماعی به عنوان رسانه های فراگیر عصر حاضر در ایران نیز همگام با سراسر جهان شهرت سازند. وی خرده سلبریتی ها یا میکرو سلبریتی ها را که آگاهانه تصاویر خود را در اینترنت پخش می کنند و به شهرت دست پیدا می کنند، برآمده از همین فناوری های تحت وب می داند و حتی معتقد است اصطلاح خرده سلبریتی کمی هم گمراه کننده است، خرده سلبریتی ها می توانند بسیار قدرتمند باشند و حتی سیاستمداران قوی کشور را به واکنش وا دارند. جعل شهرت نیز یکی دیگر از پیامدهای رسانه هاست که به فرهنگ شهرت دامن می زند. امروزه بسیاری از افرادی که سلبریتی یا مشهور شناخته می شوند مهم ترین نتیجه موتورهای جست و جو هستند که مخاطبان برای در جریان قرار گرفتن از احوالات زندگی آنان نامشان را جست و جو می کنند. این افراد فهمیده اند که هرچقدر ساده و صمیمی تر رفتار کنند در قلب مخاطب جایگاه بهتری خواهند یافت و بر همین أساس آنچه در روزمره شان اتفاق می افتد را به نمایش می گذارند تا فاصله خودشان با مخاطب را کم تر و کم تر نشان دهند.
نویسنده همچنین تاکید میکند که در عصر شبکه های اجتماعی رویدادها ساخته می شوند، اما صرفا به قصد نمایش و نه بازنمایی امر حقیقی. این چیزی است که بوریستین شش دهه پیش از ما می خواست تشخیص دهیم و اکنون با تلاش های نامورسازان، چشمان ما بیش از هر زمان دیگری بر روی آن بسته است(همان،۱۱۷). در همین راستا گلیسون به شبه رویدادها اشاره می کند، وی معتقد است: « امروزه به واسطه گسترش شبکه های اجتماعی تصویر محور انتشار خبر و تصاویر شبه رویداد ها بسیار ساده شده است و به پیچیدگی سابق نیست که نیاز به هماهنگ شدن با روزنامه ها یا تلویزیون باشد تا گزارش بشوند! ».
وی در جای دیگر از همین فصل به پدیده شگفت آوری چون «کودک سلبرتی» ها اشاره می کند. کودکانی که ناخواسته و با کنشگری پدر و مادرشان در شبکه های اجتماعی به بازاریاب هایی تشبیه می شوند که یکی از منابع مهم درآمدی خانواده هستند. شاه قاسمی به نقل از دیگران این امر را نوعی استثمار تجاری کودکان ذکر می کند. در قسمت دیگری ازین فصل از کتاب که با عنوان عصر نمایش مشخص شده است، نویسنده به ارزش نمایشی رویدادهای زندگی واقعی در شبکه های اجتماعی می پردازد و معتقد است اینستاگرام بازها این نکته را به خود دانسته و از آن بهره برداری می کنند.
سلبریتیهای مسئولیت شناس!
نویسنده فصل دیگر این کتاب را پورنوگرافی فقر نامیده است. هدف از این گفتار آن است که خواننده را با ادعاهای غیر واقعی سلبریتی ها درباره زیست جهانشان و همچنین بازنمایی دروغین یا حداقل نیمه کاره شان از حقیقت آشنا کند. چرا که وی معتقد است ظهور و بروز شبکه های اجتماعی به خصوص اینستاگرام که کاملا تصویر محور است، عامل مهم در اشاعه این فرهنگ تصویری است. وی همچنین معتقد است که در شبکه های اجتماعی وظایف جدیدی به مسئولیت های سلبریتی ها افزوده شده است و آن هم مسئولیت های اجتماعی آنان است، وی می نویسند در چند دهه گذشته سلبریتی ها متوجه شده اند که نه تنها باید در فیلم ها بازی کنند، روی صحنه برقصند و بخوانند، و در میدان به زیر توپ شوت کنند، بلکه باید به آدم ها کمک کنند تا از بدبختی هایشان رها شوند( همان،۱۵۶). شاه قاسمی این پیامد سلبریتیسم در جامعه ایران را مثبت تلقی نمی کند، چرا که معتقد است سلبریتی ها این عمل مثبت را هم به درستی انجام نمی دهند.
در پورنوگرافی فقر، آدم ها به عنوان ابژه های درمانده و منفعل نمایش داده می شوند. پورنوگرافی فقر ما را فریب می دهد و در نتیجه به جای کمک به تهی دستان، آن ها را ویران می کند(۱۵۹). پورنوگرافی فقر مانند پورنوگرافی باعث می شود سوژه آن، یعنی فقر، عادی به نظر برسد.
در فصل دیگری از این کتاب نویسنده به «فمنیسم شهرت» پرداخته است و در این فصل علاوه بر ذکر مثال های گوناگون به بیان نتایج پژوهشی که درباره چهار تن از فمنیست های ایرانی است می پردازد. وی با بهره گیری از روش نتنوگرافی پنجاه محتوای آخر صفحات مجازی فعالین این حوزه را مورد واکاوی قرار داده است و مضامین تکرار شونده را استخراج و سپس توصیف کرده است. یافته های نهایی وی به طور خلاصه شامل سن گرایی و نادیده گرفتن زنان مسن، ارایه خود و خودشیفتگی، ایجاد توهم دسترس پذیری در مخاطب، زیباسازی و توجه به زیبایی برای جلب نظر مخاطب و همچنین کنشگری سیاسی در نقش اپوزسیون است.
در فصل هفتم نویسنده کتاب میدان شهرت در ایران، به مفهوم دین و رابطه آن با شهرت می پردازد. اگرچه ممکن است فرهنگ شهرت ظاهری دینی داشته باشد، اما کتاب استدلال می کند برای بیان تمایز این دو با یکدیگر می توان درباره فرهنگ شهرت به عنوان نوعی امر دینی یا امر ضد دینی سخن بگوییم که در هر صورت به این می رسیم که پرستش سلبریتی ها و یا سلبریتی پرستی با خودشیفتیگی در ما آدمها رابطه دارد. همچنین ارتباط افراد جامعه با سلبریتی ها یک ارتباط به ظاهر نزدیک است اما با فاصله ای زیاد که در آن افراد با کمک رسانه های به این رابطه دست می یابند اما احساس صمیمیت می کند، چیزی که کتاب آن را «رابطه پیرا اجتماعی» می خواند.
فصل نهایی کتاب به یک پیامد مهم سلبرتیسم یعنی مصرف گرایی پرداخته است، نویسنده این بار هم همچون فصول قبلی تصویر محوری شبکه های اجتماعی به خصوص اینستاگرام را اصل قرار می دهد و با اشاره به مصرف نمایشی سلبریتی ها معتقد است که اگر از سلبریتی ها درباره مصرف گرایی بپرسید، بیشترشان انکار می کنند که عامدانه از خود در محیط لوکس و در محاصره کالاهای گران قیمت تصویر برداری می کنند.
نویسنده با اشاره به آمارهای جهانی وضعیت اقتصادی ایران را نه چندان مطلوب توصیف می کند و با بیان این نکته که در شرایط حاضر شمار روز افزونی از طبقه متوسط موقعیت اقتصادی اجتماعی خود را از دست می دهند، اما میل به مصرف گرایی نه تنها کاهش نیافته که به واسطه فعالیت های سلبریتی ها و میکروسلبریتی ها نیز افزایش داشته است. اما علی رغم اینکه که مشکلات اقتصادی گریبان گیر افراد جامعه شده است، افراد برای حفظ موقعیت اجتماعی خود به خرید کاهالای لوکس دست دوم روی آورده اند. نکته مهم دیگر آن که در جامعه ایران با وجود چنین شرایطی، افراد به ویژه نوجوانان از کار کردن فراری اند. در ایران دو و نیم میلیون شغل وجود دارد که کسی حاضر به پذیرفتن آن نیست! و این در شرایطی است که سلبریتی های ایرانی مصرف را مدوام تبلیغ و تجویز می کنند.
نویسنده همچنان معتقد است فرهنگ شهرت نوعی کالایی سازی است. فرآیندی که در آن هرچیزی از جمله چهره های شناخته شده می تواند به کالاهای تجاری تبدیل شده و داد و ستد شود. در حقیقت در این جهان مصرف نکردن فقط به معنای بهره نداشتن نیست، بلکه به معنای به خطر افتادن آبرو هم هست.
کتاب همچنین به نوع دیگری از مصرف اشاره می کند که مانند کشیدن تریاک توهم زاست و آن مصرف نیابتی است. مصرف نیابتی نوعی لذت است که در آن عاملیت اندکی وجود دارد. افراد به واسطه شبکه های اجتماعی با کسی همذات پنداری می کنند که به صورت نمایشی و خودنمایانه در حال به تصویر کشیدن مصارف خود است.
در ادامه همین فصل نکته دیگری که اشاره می شود مصرف نمایشی در صفحاتی با عنوان بچه پولدارهاست. این صفحات همان طور که از اسمشان پیداست متعلق به افراد است که هیچ استعداد یا آفرینندگی خاصی را برای نمایش دادن خود ندارند و فقط با کلماتی قصار و تصاویری جذاب مصرف لوکس خود را فریاد می زنند. اگرچه در ایران پول و قدرت با هم در ارتباط هستند، اما این صفحات به سیاست هیچ اشاره ای ندارند، مگر هرزگاهی.
در پایان نیز نویسنده به سوال «چه باید کرد؟» پاسخ داده است و این نقطه قوت شخص نویسنده و کتاب وی است. برخلاف بسیاری از جامعه شناسان که صرفا به شناسایی پدیده های اجتماعی و نهایتا آثار آنان در جامعه اشاره می کنند، احسان شاه قاسمی برای تک تک آنچه مورد انتقاد قرار داده است راه حلی ارایه می کند. او حتی اگرچه تلاش های جاری حاکمیت برای کم کردن آسیب ها و پیامدهای منفی رسانه، همچون پروژه های شکست خورده آموزش سواد رسانه ای به نسل ها را به شکلی مستدللی نقد می کند، اما راه امیدواری و جلوگیری از تحمیل آسیب بیشتر به جامعه را هم معرفی می کند.
در این کتاب لحن نویسنده در بخش هایی تند و خشن است و حتی اظهار نظرهایی کاملا شخصی دارد. اگرچه کتاب از نوع پژوهش محور و البته با نگاهی انتقادی نوشته شده است و حتی با دریچه ها و نمونه های عینی غنای کافی در ارایه واقعیت ها را دارد، اما گاهی هم دریچه نگاه نویسنده از سوگیری های شخصی اش دور نمانده است. البته کسی که ایشان را از نزدیک ملاقات کرده باشد و یا را در رسانه ها دنبال کرده باشد، این نکته را بهتر دریافت خواهد کرد. نویسنده بارها در شبکه های اجتماعی صراحتا شدت بیزاری خود از فرهنگ شهرت و به ویژه سلبریتی های بازیگر را اعلام کرده است.
نکته دیگری که شخصا به عنوان یک دغدغه یا به عنوان یک انتقاد و یا حتی تکمیل کننده گفته های کتاب علاقه مند به طرح آن هستم، در رابطه با فمنیسم شهرت است. نمی دانم چرا تحلیلگران وقتی می خواهند درباره زنان صحبت کنند کم تر به نقش های اجتماعی- اقتصادی آنان می پردازند؟ این روزها زنان نیز سهم مهمی در ایجاد ارزش افزوده در کشور دارند. اما علاوه بر این که یک سری نامهربانی های اجتماعی در این مسیر آزارشان می دهد، دشواری فعالیت های اقتصادی نیر خسته کننده و طاقت فرساست و آنان معمولا در رسانهها در این باره حرف نمی زنند. کتاب هم در مثال هایش زن والا را زنی با استعداد های علمی می داند و مثلا به حال مریم میرزاخانی غلبطه می خورد. این در حالی است که اتفاقا سلبریتیسم وارد این سناریو نیز شده است و دارد به زنان تحمیل می کند که برای نمایش خودت و گرفتن تایید دیگری می توانی در این نقش هم فروبروی، منتهی بازهم در همان چارچوب صرفا نمایشی فرهنگ شهرت، و با ارایه آمار و ارقام دروغین.
ارسال نظر